پژوهش مورد مطالعه نوشته: جفری رولوفس، پیتر موریس و همکاران در ۱۴ مارس ۲.۱۶ در منتشر شد
در این پژوهش، طرحواره درمانی طبق دستورالعمل برای تعدادی نوجوان دارای شرایط ویژه و خانواده های آنها انجام شد. ملاکهای ورود برای انجام طرحواره درمانی گروهی نوجوانان، داشتن سن بین ۱۴ تا ۱۶ سال، یعنی دوره نوجوانی و یک زندگی روتین و روزمره بود. علاوه بر آن میبایست گزارشی از مشکلات شخصیتی در آن ها به صورت خاص و با علائم مشخص مثل سابقه خودکشی یا استفاده از دارو یا موارد دیگر ذکر شده باشد.
این گروه از نوجوانان به مدت ۶ الی ۱۸ ماه تحت درمان گروهی طرحواره درمانی، به صورت جلسات جداگانه رای آشنایی با طرحوارهها ، ذهنیتها و رفتارهای مقابلهای قرار گرفتند. به آنها برای سنجش میزان اثر بخشی، در شروع و پایان درمان مجموعهای از پرسشنامهها داده شد. برنامه گروه درمانی به صورت هفتگی انجام میشد و به طور کلی در طی جلسات مراحل پیوند و تنظیم هیجان، تغییر ذهنیتها و در نهایت استقلال و تغییر رفتار، آموزش داده شده. به طور کلی، هدف از اجرای طرحواره درمانی به صورت گروهی کاهش ذهنیتهای ناسازگار و ایجاد و تقویت ذهنیتهای سازگار بود.
کار تغییر طرحواره شناختی شامل: تکنیک هایی برای شناسایی و تغییر افکار خودکار، شناسایی تحریفات شناختی، و آزمایش عینی قوانین ناسازگاری است که از طرحواره ها ایجاد شده اند.
مداخلات تجربی انجام شده در این پژوهش، شامل: کار با تصاویر بصری، گفتگو در مورد ذهنیتها، فعالیتهای خلاقانه به منظور ایجاد نماد تجربیات مثبت و بازپروری محدود و … بود.
تکنیک های رفتاری نیز، شامل: اعمال شکستن الگو برای اطمینان از تعمیم تغییرات به رفتارهای خارج از محیط درمانی است.
تمرکز درمان در جلسه اول برقراری رابطه درمانی بین مراجع و درمانگر و همچنین بین تمام مراجعین معطوف است. در طی جلسات درمانی حضور دو درمانگر، یکی بعنوان درمانگر اصلی برای توضیح و آموزش و دیگری درمانگر خلاق، برای تجربه کردن احساسات (به جای صحبت کردن) و لمس تجربیات از نزدیک، لازم است.
مرحله بعدی در طول فاز دوم و سوم درمان، تمرکز بر روی شش نیاز اساسی شامل : نیاز به ایمنی، نیاز به برقراری ارتباط، نیاز به خودمختاری و استقلال، محدودیت های واقع بینانه، بیان احساسات و خود انگیختگی و بازی است.
در شروع جلسات، با تمرینات آرامسازی یا همان ریلکسیشن به همراه تعیین یک یا چند رنگ متناسب با احساسات شروع میشود و در صورت تمایل بیماران میتوانند موقعیتهای مشکل ساز را بیان کنند.
مشارکت والدین شامل آشنایی با طرحوارهها، آگاهی از طرحوارههای ناسازگار خود و فعالسازی ذهنیتهای طرحوارهای در درگیری با فرزندانشان بود. به طور کلی این جلسات بر آموزش در مورد طرحواره و ذهنیت ها متمرکز بود تا والدین با زبان طرحواره درمانی آشنا شوند و از درگیری عاطفی، به عنوان فرصتی برای ارتباط بیشتر با فرزند و آموزش اطلاعات آموخته شده و نیز تنظیم احساسات به فرزند استفاده کنند. موقعیتهایی که در آن تعارض رخ میداد از نظر تضاد ذهنیت ها بین والد و نوجوان بسیار مهم است و والدین آموزش دیده اند تا از طرحواره (ناسازگارانه) خود و فعالسازی ذهنیت طرحواره آگاه باشند و ابزارهایی در اختیار آنها قرار گرفت تا این لحظات عاطفی را بعنوان فرصت برای ایجاد ارتباط بیشتر و آموزش تنظیم هیجانات به نوجوان در نظر بگیرند.
برای سنجش میزان اثرگذاری طرحواره درمانی گروهی، از پرسشنامههای مختلفی مانند پرسشنامه کیفیت زندگی کیداسکرین، پرسشنامه نقاط قوت و ضعف گودمن که علائم آسیب شناسی روانی و ارزیابی مشکلات عاطفی و رفتاری کودکان را اندازهگیری میکرد و پرسشنامه ذهنیتهای طرحوارهای یانگ و فهرست ذهنیتها استفاده شد و برای اندازه گیری شایستگی درمانگران، فرم ارزیابی گروه درمانی طرحواره درمانگران نیز استفاده شد.نسخه های اولیه ذهنیت های طرحواره برای بزرگسالان مانند نسخه بزرگسال،SMI-A که شامل 124 مورد است استفاده شد که در آن 14 ذهنیت طرحواره ای زیر را پوشش می دهد:
از جمله کودک آسیب پذیر، کودک عصبانی، کودک خشمگین، کودک تکانشی، کودک بی انضباط، کودک شاد، تسلیم سازگار، محافظ، خود تسکین دهنده، خودشیفته، قلدر و مهاجم، والد مجازاتگر، والد مطالبه گر و بزرگسال سالم.
پرسشنامه طرحواره YSQ-A نوجوان یک پرسشنامه خودگزارشی 75 سوالی است که می تواند برای ارزیابی جامع طرحواره های ناسازگار اولیه در نوجوانان مورد استفاده قرار گیرد که 15 طرحواره را ارزیابی می کند. تحقیقات تحلیلی عاملی رولوفس و همکاران نشان داده است که YSQ-A از پنج حوزه طرحواره های ناسازگار اولیه استفاده می کند شامل:
قطع ارتباط و طرد (شامل طرحواره های: بی اعتمادی/سوءاستفاده، محرومیت عاطفی).
نقص/شرم ( انزوای اجتماعی/بیگانگی، و رها شدن/بی ثباتی)
خودمختاری مختل شده شامل (طرحواره ها: وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری در برابر آسیب/بیماری، درگیر شدن/خود توسعه نیافته و شکست در دستیابی)
محدودیت های مختل شده شامل (طرحواره ها: استحقاق/بزرگ بینی). و خودکنترلی/انضباط ناکافی)جهت دهی به دیگری (طرحواره ها: ایثار و از خود گذشتگی)
و مراقبت/بازداری بیش از حد (طرحواره ها: بازداری عاطفی، استانداردهای بی امان).
پرسشنامه مربوط به مقابله با طرحواره ، سه سبک مقابله با طرحواره شامل جبران بیش از حد ، اجتناب، و تسلیم را ارزیابی میکند.
در ادامه پس از توضیحات در خصوص نوجوانان این پژوهش، به بیان تغیرات آنها در طی درمان میپردازیم.
مراجع اول دختر ۱6 سالهای به نام اما که در یک محیط زندگی سالم و در خانواده با سه فرزند زندگی می کند. به علت وجود علائم مختلف، مثل افسردگی و مشکلات رابطه والد کودک و اختلال یادگیری و همچنین داشتن روابط بین فردی ناپایدار به همراه خود انگاره ضعیف و نیز تغییرات خلقی و رفتارهای تکانشی و افکار خودکشی به مرکز درمانی مراجعه داشت. برای اما طرحواره درمانی به صورت گروه جداگانه نوجوانان و والدین انجام شد. در مورد اما هر دو والد در درمان شرکت کردند.
مراجع دوم، مری ۱۷ ساله که سابقه عود افسردگی داشت. مری در خانوادهای با دو فرزند زندگی میکرد. او به مدت ۷ سال تحت درمان متناوب برای افسردگی و روان درمانی و درمان شناختی رفتاری قرار داشت. برای مری اختلال شخصیت مرزی،تغییرات خلقی شدید مشکلات خواب و عدم وجود تصویر پایدار از خود و عدم وجود روابط مناسب با همسالان تشخیص گذاشته شده بود و به طورکلی مری از مشکلات جسمی و روحی رنج میبرد. درمورد مری نیز هر دو والد در درمان حضور پیدا کردند.
بیمار سوم ایزابل، دختر ۱۸ساله که برای درمان افسردگی و سابقه خودآزاری و اختلالات اضطرابی و مشکلات هویتی معرفی شد. تشخیص اختلال دیس تایمیک به همراه افکار خودکشی و اعتماد به نفس پایین و علایم افسرگی برای ایزابل گذاشته شده بود.
و چهارمین بیمار پسر ۱۸ ساله به نام جاش که ارتباط کمی با خانواده داشت و تنها زندگی میکرد. او سابقه بستری به مدت ۹ هفته در مرکز مراقبتهای روانی بعلت وابستگی به الکل و سوء مصرف مواد مخدر و در عین حال اقدام به خودکشی داشت و تشخیص گذاری که برای جاش انجام گرفت اختلال دیس تایمیک به علاوه مشکلات مربوط به هویت و مشکلات رابطه والد-کودک و همچنین نشانه های نمایشی و نشانه هایی از اختلال مرزی و خودشیفته گزارش شده بود.
بعد از شرکت در جلسات درمانی، در رابطه با مری، تغییر ذهنیت های طرحواره ای را در طول زمان نشان داد و افزایش قابل توجهی در ذهنیت کودک آسیب پذیر، ذهنیت کودک تکانشی، و کودک بی انضباط مشاهده شد، در حالی که برای ذهنیت والد تنبیهی-مجازاتگر، ارتباط درجه دوم و همچنین افزایش خطی قابل توجهی و برای ذهنیت نوجوان سالم مشاهده شد. علاوه بر این، حساسیت والدین به احساس شرم در هنگام صحبت در مورد مشکلات افزایش یافت. در عین حال، کاهش معنی داری در حساسیت والدین به در نظر گرفتن احساسات مشاهده شد.مصاحبه با مری تأییدی بر تمام ارتباطات مهمی که در بالا توضیح داده شد را ارائه کرد. اثر قابل توجهی که در ذهنیت والد تنبیهی و نوجوان سالم مشاهده شد، ناشی از درگیری در گروه در طول درمان بود که بیماران جدید وارد گروه شدند. افزایش حالت والدین تنبیهی به دلیل تجلی قوی ذهنیت والد سرزنشگر در نیمه راه بود. او این را بهعنوان نوعی ندای درونی توضیح داد که به او میگوید کمتر از دیگران است و با ورود بیماران جدید به گروه تحریک میشود.کاهش در حالت نوجوان سالم نیز در آن زمان تجربه شد. مری توانست تمرینات را با موفقیت انجام و احساساتش را با والدین بیشتر به اشتراک بگزارد. به طوری که طرحواره جبران افراطی در مواردی دیده شد. در رابطه با مری،ماهیت مشکلات او را در مقایسه با کسانی که از این درمان سود بیشتری می بردند متفاوت بود. درمان سرپایی ممکن است آنقدر فشرده نبوده باشد که تأثیر قابل توجهی بر مشکلات مری داشته باشد. در واقع، پس از مطالعه، او به یک برنامه درمانی بستری ارجاع شد.
ایزابل با توجه به تغییر در نمرات ذهنیت ها در طول زمان، کاهش قابل توجهی برای کودک آسیب پذیر و محافظ اجتنابی نشان داد و یک افزایش قابل توجه مرزی در حالت کودک شاد مشاهده شد. در طی جلسات ارتباط قابل توجهی برای حساسیت مرتبط با والدین به دست آمد که متوجه شدند ایزابل در مورد مسئله ای نگران است. اگر چه بیمار نمی دانست چه چیزی ممکن است به تغییر مثبت در وی کمک کرده باشد ولی با این وجود، بیان و درک احساسات در ایزابل بیشتر شده بود. با توجه به نمرات،کیفیت زندگی بهبود پیدا کرده و تمرکز ایزابل بر روی ذهنیتها جلب شده بود.
قبل از پرداختن به نتایج جاش، ذکر این نکته مهم است که در نیمه راه درمان، اعتیاد او به مواد مخدر عود کرد. او در گروه ماند، اما این عود به وضوح بر ارزیابیهای نتیجه تأثیر گذاشت. هیچ تغییری در ذهنیت های طرحواره در طول درمان رخ نداد. با این حال، افزایش قابل توجهی در حساسیت والدین مربوط به در نظرگرفتن بیشتر احساسات مشاهده شد. اطلاعات به دست آمده در طول مصاحبه با جاش، این ارتباط مثبت را تایید کرد. با این حال، از نظر او حساسیت والدین به ویژه به محیط اطراف بود و او احساس نمی کرد که ابراز نگرانی و علاقه والدینش صادقانه باشد.به طور کلی، تغییرات جزئی در علائم آسیب شناسی روانی و کیفیت زندگی از قبل تا بعد از درمان مشاهده شد. برای جاش ذهنیت کودک آسیبپذیر افزایش یافت در حالی که ذهنیت های تسلیم سازگار، والد سرزنشگر و نوجوان سالم کاهش نشان دادند. برای حالت کودک عصبانی، کودک تکانشی، کودک بی انضباط، محافظ جدا شده، خود آرام بخش اجتنابی، خود شیفته ، قلدر و مهاجم بالا تر از میانه بود . از قبل تا بعد از درمان، مقداری تغییر در اکثر ذهنیت ها مشاهده شد. نمرات در حوزه های طرحواره در طول درمان تغییر نکرد. در نهایت، اجتناب از طرحواره از قبل به بعد از درمان افزایش پیدا کرد.
برای همه بیماران، اطلاعات به دست آمده از طریق فرم ارزیابی نشان می دهد که آنها احساس می کنند به خوبی توسط درمانگران درک می شوند و درمانگران می توانند نیازهای اساسی را که در دوران کودکی برآورده نشده اند، جبران کنند. درمانگران توانستند الگوها، ذهنیت ها و سبکهای مقابلهای اساسی را شناسایی کنند و نشان دهند که چگونه اینها با مشکلاتی که بیمار در زندگی روزمره با آنها دست و پنجه نرم میک مرتبط است. تکنیکهای (تجربی) که در طول درمان مورد استفاده قرار گرفتند، آنها را بر آن داشت تا در مورد خود، جهان و آینده متفاوت فکر کنند. آنها همچنین شروع به درک و بروز احساس و رفتار متفاوتی کردند. بهترین عنصردرمانی برای اما جلسات فردی بود. با این وجود، گروه درمانی به او کمک کرد تا بینشی در مورد ذهنیت های خود و نحوه برخورد آنها با ذهنیت های والدینش به دست آورد. بهترین عنصر کار برای مری تمریناتی بود که در طول درمان برای ارتباط با احساسات استفاده می شد. برای ایزابل، بهترین عنصر، تمرین هایی بود که بر ذهنیت ها متمرکز بود و برای جاش، بهترین عنصردرمان گروهی این بود که یاد گرفت با احساسات درونی خود ارتباط برقرار کند و با دیگران همدلی نشان دهد. علاوه بر آن او بینش خوبی را در ذهنیت محافظ و ذهنیت کودک آسیب پذیر خود به دست آورد.
هدف اصلی مطالعه حاضر بررسی این موضوع بود که آیا طرحواره درمانی یک درمان امیدوارکننده برای نوجوانان مبتلا به اختلالات شخصیت یا ویژگیهای اختلال شخصیت است؟
به طور خلاصه از نتایج این پژوهش چنین حاصل میشود که همه بیماران تغییراتی را در ذهنیت های درمانی نشان دادند، اما میزان تغییر از یک بیمار به بیمار دیگر متفاوت بود.ثانیاً اکثر بیماران تغییر مثبتی در کیفیت زندگی، علائم آسیبشناسی روانی، طرحوارهها و ذهنیت ها از قبل تا بعد از درمان نشان دادند، اگرچه در مقیاسهای متفاوت. در نهایت، همه بیماران توانستند روی درمان فکر کنند و نشان دهند که چه جنبههایی از درمان برای آنها مفیدتر است.
با توجه به تغییرات در ذهنیت ها در طول دوره یافتههای مطالعه حاضر تا حدی از این فرضیه پشتیبانی میکند که در طول درمان بیماران یاد میگیرندکه برای پاسخ، بیشتر از دیدگاه ذهنیت نوجوان سالم و کمتر از ذهنیت های ناکارآمد استفاده کنند. اگرچه این مطالعه افزایشی در تمام ذهنیت های نوجوان سالم برای همه بیماران پیدا نکرد، اما تغییر مثبت در حداقل یک ذهنیت ناکارآمد در همه بیماران مشاهده شد. ذهنتیتی که در طول درمان تغییر میکرد برای هر بیمار متفاوت بود. این امر از این فرض حمایت می کند که تغییر در ذهنیت های طرحواره از درمان برای هر بیمار بسته به زمینه او و مشکلاتی که با آن سر و کار دارد متفاوت است. حساسیت والدین برای همه بیماران تغییر معنی داری داشت و این تغییر در اکثر موارد مثبت بود. این یافته بر اهمیت مشارکت والدین در درمان تاکید می کند. والدین یاد گرفتند که از طرحواره ها و ذهنیت های طرحواره ناکارآمد خود و چگونگی و زمان برخورد آنها با ذهنیت های فرزندشان آگاه باشند. آنها یاد می گیرند که به عنوان یک مربی در تنظیم احساسات فرزندان خود عمل کنند. تفاوت های فردی در میزان تغییر در بیماران وجود دارد. بیشترین بهبود برای بیمارانی مشاهده شد که والدین آنها درگیر بودند و قادر بودند نسبت به نیازهای فرزندشان حساس تر شوند.
با توجه به تغییر در ذهنیت ها ، طرحواره ها و روش های پاسخ به طرحواره در طول درمان، تغییرات بیشتری در ذهنیت ها نسبت به طرحواره ها مشاهده شد. توضیح احتمالی برای این مورد ممکن است این باشد که طرحوارهها پایدارتر از ذهنیت ها هستند و مطابق با تحقیقات قبلی است که پایداری طرحوارهها را در طول زمان نشان میدهد.ذهنیت، بر خلاف طرحوارهها، بهعنوان وضعیت فعلی یک فرد در نظر گرفته میشوند، بنابراین طبق تعریف، معیار مربوط به تغییر است. باید مشخص شود که آیا تغییر در طرحواره های ناسازگار اولیه برای کاهش علائم و بهبود کیفیت زندگی ضروری است یا اینکه تغییر در ذهنیت و سبک مقابله به همان اندازه مرتبط است.
قابل توجه است که در برخی از بیماران افزایش در ذهنیت ها ناکارآمد (مانند حالتهای کودک تکانشی و کودک آسیبپذیر) مشاهده شد. با این حال، هنگامی که در زمینه مربوط به این بیماران قرار می گیرند، این ذهنیت ها ممکن است صرفاً ناکارآمد نباشند. افزایش در حالت کودک تکانشی برای مری زمانی مشاهده شد که اغلب بیش از حد نگران ارزیابی دیگران از او بود. در این مورد عمل بر اساس تکانه می تواند نشان دهنده یک گام رشدی ضروری به سوی بیان سالم باشد. در ارتباط با ذهنیت کودک آسیب پذیر، برای کسی که از احساسات دردناک یا ناراحت کننده خود آگاه نیست، این مهم است که آگاه شود. در این مورد، افزایش در حالت کودک آسیب پذیر نیز می تواند به عنوان یک تحول مثبت تلقی شود.در نهایت، مشاهده شدکه تغییرات گزارش شده توسط والدین همیشه با تغییرات گزارش شده توسط بیماران سازگار نیست.تغییرات گزارش شده توسط والدین نسبت به تغییراتی که توسط فرزندانشان گزارش شده است مثبت تر است. یک توضیح برای این ممکن است این باشد که بیشتر مشکلاتی که نوجوانان با آن دست و پنجه نرم می کنند، ماهیتی درونی دارند، و به خوبی شناخته شده است که چنین مشکلاتی برای دیگران کمتر قابل توجه است.مصاحبههای تعقیبی نشان داد که اکثر بیماران میتوانند توضیح مناسبی برای آنچه فکر میکنند در تغییرات مثبت آنها در طرحوارهها و ذهنیتها نقش داشته است، ارائه دهند.علیرغم تمام محدودیتهای موجود در این پژوهش، مطالعه حاضر به مجموعه شواهد در حال ظهور اضافه میکند که نشان میدهد طرحواره درمانی گروهی که یک درمان امیدوارکننده برای بزرگسالان است، ممکن است برای جوانان مبتلا به اختلالات شخصیت یا ویژگیهای اختلال شخصیت نیز مفید باشد. یافتههای ما مبنی بر اینکه طرحواره درمانی گروهی در ترکیب با جلسات درمانی فردی میتواند در تغییر علائم آسیبشناسی روانی، طرحوارهها و ذهنیتها مؤثر باشد، یافتههای قبلی را تکرار میکند. مقرون به صرفه بودن این روش درمانی در مقایسه با درمان فردی، عمیقتر و طولانی مدتتر به ارزش بالقوه آن برای نوجوانان میافزاید.